روی تخته سیاه چشمان من نوشتی دوستت دارم وجمله ی تو روی تخته سیاه جان گرفت و به پرستش رسید و پرستش اوج یافت و به اشک تبدیل شد... و اشک جاری شد و تو چون توان دیدن اشکم را نداشتی صورت ات را برگرداندی من در این فکرم که گناه تو نیست که از من دوری... آخر اهورایی را با آدم زمینی چه کار؟ عادت توست که دست نیافتنی باشی و دور از دسترس چرا که همیشه چیزهای قیمتی نیازمند مراقبتند... با دست گرم ات اشک هایم را پاک می کنی... و نمی دانی که با حرارت دست ات حتی می توانی دریای پر تلاطم وجودم را تبخیر کنی... وهمچنان نمی دانی که چقدر از عشق لبریزم... و نمی دانی که بی تو هیچ هم نیستم... حتی هیچ !!! وقتی نباشی...وقتی طرح صورتت آهنگ صدات...احساست...یادت...روبرویم نباشد وقتی تو حتی خیال هم نباشی...باور کن باورکن...حتی آن زمان هم می توانم روی آب نقاشیت کنم. چون می دانم دوست داشتن تو معجزه ی قلب من است
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
صداي چك چك اشكهايت را ازپشت ديوارزمان ميشنوم كه چه معصومانه دركنج سكوت شب براي ستاره ها سازدلتنگي ميزنى، اي شكوه بي پايان، اي طنين دل انگيز، من ميشنوم، به آسمان بگوكه من ميشكنم هرآنچه كه توراشكسته وميشنوم هرآنچه درسكوت تونهفته! ××××××××××××××××××× سلام به وبلاگ ما خوش اومدید اين وبلاگ مادوتا با همكارى همديگه براى شما درست كرديم اميدواريم از مطالبى كه درش نوشته ميشه رضايت داشته باشيد نویسندگان:مهسا و مروارید
Home
|